طنز ناپلئون
$ مشت بر دهان خورده این بار رفته سراغ ناپلئون بناپارت فتحعلی هم هست؟
نخیر! انگار این دیکتاتورهای تاریخ نمیخواهند دست از سر این $ مشت بر دهان خورده ما بردارند. بیچاره به هر دری هم که میزند چارهساز نمیشود و باز گیر یکی از این همین پادشاهان ناقصعقل میافتد. به خاطر همین، این روزها $ را نمیشود با یک من عسل خورد. البته قبلا هم نمیشد، ولی خب حالا دیگر خیلی حادتر شده است. این هفته $ به سراغ ناپلئون رفته یا در واقع درستش را بگوییم ناپلئون به سراغ $ آمده است و با هم مصاحبهای انجام دادهاند که میخوانید. البته مصاحبه که چه عرض کنیم، اصولا مصاحبههای $ بیشتر مجادله است تا مصاحبه:
ناپلئون: برخیز! برخیز جوان!
$
:بر نمیخیزم. خوابم میاد.
ناپلئون: گفتیم برخیز و ببین ولینعمتت آمده است تا ساعتی را با تو به گفتگو بنشیند.
$ کی؟ کی اومد؟
ناپلئون: ولینعمتت!
$: تو دیگه کی هستی؟ از کجا پیدات شده؟ چه جوری اومدی توی اتاق من؟ ای بابا! ما دیگه نصفهشبم از دست شما خواب راحت نداریم. آخه این چه وضعیه؟ مگه من واسه این مصاحبهها چقدر حقالتحریر میگیرم که به خاطرش باید این همه بدبختی بکشم؟ ای خدا! آخه من چقدر بدبختم؟ آخه من چقدر بیچارهام. آخه اینم شد شغل؟ اینم شد صفحه؟ آبدارچی بشم بهتر از این وضعیته! تی بکشم بهتره! اصلا وایسم وردست مامانم توی آشپزخونه براش پیازداغ درست کنم، شرف داره به این وضعیت! آخه مرد حسابی نصفهشبی عین اجل معلق اومدی بالای سر من که چی بشه؟ مگه من روزنامه ندارم؟ مگه این روزنامه ساختمون نداره؟ مگه روز رو ازت گرفتند؟ آخه ...
ناپلئون: سکوت... ! سرمان را بردی چقدر نق میزنی!
$: خوب میکنم نق میزنم. خودت سکوت! برو آقاجون برو! برو فعلا تعطیله! برو داداش من!
ناپلئون: چرا نمیفهمی ما مجبور بودیم مخفیانه در این نیمهشب مهتابی به سراغت بیاییم. آنها دنبالمان هستند. پیدایمان میکنند. دوباره برمان میگردانند سنت هلن! نمیخواهیم، دوست نداریم برگردیم آنجا، اما این انگلیسیهای لعنتی، این انگلیسیهای بیپیر... هر چه بدبختی میکشم از دست آنهاست... .
$: ببینم داییجان ناپلئون تویی؟
ناپلئون: من دایی تو نیستم پسر!
$: صبر کن ببینم، کدومشونی؟ داییجانی یا خود ناپلئون؟
ناپلئون: ما ناپلئون بناپارت هستیم، بناپارت کبیر!
$: نخیر ... رسما بدبخت شدیم ... خواب بیخواب!
ناپلئون: این همه خوابیدی کجا را گرفتی ها؟ نه، میخواهیم بدانیم کجا را گرفتی؟ چرا میگذاری عمر گرانبهایت چنین بیهوده هدر شود؟ هیچ میدانی من در 48 ساعت، 2 ساعت هم نمیخوابیدم؟
$: بابا شما جماعت همگی دستهجمعی یه چیزیتون میشه دیگه! وگرنه که کارتون به اینجاها نمیکشید.
ناپلئون: به کجاها؟
$: به همین سنت هلن و تبعید و اینجور جاها دیگه!
ناپلئون: واقعیت این است که ملت فرانسه قدر مرا ندانست. آنها نفهمیدند که به قدرت رسیدن من فرصتی بود که از سوی خداوند به سرزمینشان اعطا شده بود. آنها ...
$: برو بابا! شما پادشاهها همهتون سر و ته یه کرباسید. همهتون فرصتهای الهی هستید، همهتون ناجی بشریت و وطن هستید اما دست آخر... بگذریم. برو بابا دلت خوشه! برو داداش، برو بساطتت رو یه جای دیگه پهن کن. دستت درد نکنه.
ناپلئون: سکوت... زبان در کام بگیر ای گستاخ. برخیز و با ما درست مصاحبه کن که فرصت چندانی نداریم.
$: ایول! ببین داداش تو که فرصت چندانی نداری، منم که بدتر از تو. 2 ساعت دیگه صبحه، من بیچاره باید برم سر کار با اون سردبیر سر و کله بزنم. برو به کارت برس بذار ما هم 2 ساعت کپه مرگ بذاریم، برو قربونش، برو!
ناپلئون: خیر ... چنین مباد! باید با ما مصاحبه کنی.
$: بابا من با تو مصاحبهام نمیاد. آخه چی بپرسم؟
ناپلئون: درباره نبوغمان صحبت میکنیم!
$: از کی تا حالا آدمکشها شدند نابغه؟
ناپلئون: حیف که این انگلیسها اسلحههای ما را ضبط کردهاند وگرنه ...
$: باشه ... باور کردم ... تو راست میگی ... آخه مرد حسابی، تو که این قدر جربزه نداری اسلحهات رو نگه داری، من واسه چی باید باهات مصاحبه کنم؟
ناپلئون: چنین مگوی ... تو باید مرا در روزهای اوج میدیدی. ولی هر چه بدبختی میکشم از دست این بریتانیاییهاست، کار، کار انگلیسهاست، هر بدبختی که روی زمین اتفاق بیفتد زیر سر آنهاست... .
$ (دوباره شک میکند): جون مادرت تو خود ناپلئونی یا داییجان ناپلئون؟ بگو دیگه نصفهشبی ما رو این جوری سر کار نگیر.
ناپلئون: میبینم که حتی در دوران شکست و ذلت هم آنقدر هواخواه داریم که میخواهند خودشان را به عنوان خواهرزاده ما جا بزنند. خوشحالیم ... خوشحالیم... .
$: نخیر! فایده نداره. ببین داداش! اگر بذاری من بخوابم فردا میبرمت یه جای خیلی خوبی. اونجا یه عالمه آدم هست که مثل تو چشم دیدن انگلیسیها را ندارند. اونجا بشینید با هم نقشه طرح کنید که چطور از خجالت این انگلیسیها دربیاین، باشه؟ حالا من بخوابم؟
ناپلئون: فتحعلی هم اونجاست؟
$: چیه؟ خیلی در حقش رفاقت کردی حالا سراغشم میگیری؟
ناپلئون: راست میگویی، ما با او بد کردیم. اگر او را برای خودمان نگه داشته بودیم نمیرفت اینجوری با انگلیسها ساخت و پاخت کند... هرچند بود و نبودش چندان فرقی هم نداشت، چون راستش آخر میدانی ... خیلی باعرضه نبود... .
$: میذاری بخوابم یا نه ... فردا نمیبرمتها!
ناپلئون: بسیار خوب ... بسیار خوب ... بخواب ... هوس کردهایم برایت لالایی بخوانیم، ... بخواب... .
$: یعنی یه آدم چقدر میتونه بدبخت باشه؟ هان؟ نه، جدا میخوام بدونم
با سلام
تا به حال با خودکاری که دوربین داشته باشه برخورد کرده اید ؟
بله کاملا واقعی است و باور نکردنی
فروش ویژه خودکار دوربین دار با ضمانت کار کرد
توسط بزرگترین شرکت دنیا
با تضمین و برگشت پول
از جلسات مهم کاریتان براحتی فیلم بگیرید ....
از کلاس های درستات ارشیو درست کنید
بجای نوشتن صورت جلسه تنها با ضبط کردن صدا دیگر نیاز به فراموشی یا یاداشت سریع ندارید
این خودکار همه کاره حتی منشی شماست
تا 9 ساعت ذخیره فیلم
همراه با لوازم جانبی
برای اطلاعات بیشتر به وب زیر بروید
http://ebekhar.com
ونکته بعد
اگه موافق به تبادل لینک هستید منو
با عنوان
خودکار دوربین دار لینک کنید
وسپس به سایتم بیاین و روی تبادل لینک کلیک کنید و اطلاعاتتون رو بدید
تا توی بزرگترین سایت دنیا لینک بشید
در کل به من سر بزنید مرسی
موفق باشید
salam
system clicki AsanHit
ba residan be 7 hezar toman
darkhast porsant bedid
tagriban ba amare 100 rozane
har hafte
hamin alan shoro konid
agar shomare hesab nadarid
post mikonim pol ra
montazerim